قاب خالی

مثلا دیگه قرار نیست توش چیزی بنویسم!

قاب خالی

مثلا دیگه قرار نیست توش چیزی بنویسم!

سلام

مفتخرم اعلام کنم من الان باز تو سایتم!!!!!!!!!!!! و باز دارم سعی میکنم تو این اینترنت قطعی واسه دل خودم دو کلوم حف حسابی بنویسم!

فردا امتخان دارم، اما چون الان استادمون نیومده، به خودم این اجازه رو دادم که بیام بنویسم. اول اینکه اون متن ادبی رو که گفته بودم،پاره کردم! چون بیش از حد عشقولی بود و من به خودم قول دادم دیگه کارای غلط انداز نکنم!

دوم اینکه واسه نمایشگاه کتاب احتمالا بریم تهران. من و تیما! باورتون نمیشه وقتی از مامانی میخواستم اجازه بگیرم گفت :« عزیزم تو دیگه واسه خودت مهندس شدی! لازم نیست واسه چیزای پیش پا افتاده اجازه بگیری!!!!!» (سوال انحرافی: مقصود از بیان این نقل قول چه بود؟ جواب انحرافی: اینکه من دارم مهندس میشم!!!!!!!!!!!!!!)

سوم اینکه یه وضع عجیب غریب پیدا کردم! روزا خدا رو دوست دارم، شبا ازش بدم میاد!

چهارم اینکه شما تاحالا اینطوری شدین؟ اگه شدین و از این مرحله گذشتین لطفا منو راهنمایی کنین!

آخر اینکه دارم سعی میکنم دنیا رو با دید مثبت ببینم!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد